دکتر نامه

روزنوشت های یک پزشک گمنام

بیست و یک

مامان و بابام قرار بود عید فطر بیان تهران که تو اسباب کشی کمکمون کنن. امروز تصمیم گرفتم به مامانم بگم قضیه کرونا گرفتن اون بنده خدا و مشکوک بودن خودمون رو. هرچند که تا زمانی که اونا میخواستن بیان ۲۰ روزی از دیدار مشکوک ما میگذره ولی بالاخره فکر کردم بدونن بهتره. هرچی باشه شرایط بابا خاصه.

به مامانم که گفتم تماسمون تصویری بود و قشنگ تغییر حالت چهره اش رو حس کردم. میدونم از الان هر یک ساعت زنگ میزنه که ببینه حال من چطوره :))

خدایا خودت بلاها رو از همه دور کن. 

۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۸ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دکتر ..

بیست

گفتم که بعد از آن همه دل‌ها که سوختی

کس میخورد فریب تو؟ ... گفتا هنوز هم...

 

رهی معیری

۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

نوزده :|

جهان جای عجیبیه. این که میگن زمین گرده واقعا درسته. همین چند تا پست قبل بود که من اینجا رفتم بالای منبر و باد به غبغبم انداختم و گفتم من نمیخوام اینجا راجع به کرونا صحبت کنم!

خب یکی نیست به من بگه دختر ناحسابی! تو راجع به اون صحبت نکنی دلیل میشه اون هم راجع به تو صحبت نکنه؟! نه واللا! دلیل نمیشه :|
دیشب یکی از نزدیکانم زنگ زد و گفت تست کروناش مثبت شده :| بله من هم همینقدر پوکرفیس‌طور پشت تلفن اطراف رو نگاه کردم. این فرد مذکور متخصص داخلی‌ه. بعد جالبه بدونید که بنده و مستر حدود ۹ روز قبل با ایشون دیدار داشتیم :|
البته گفت حالش خوبه و مشکلی نداره. فقط چند روزی گلو درد و یک مختصر بدن‌درد داشته که فکر میکرده به خاطر خستگی کشیکه. ولی خب به هر‌حال احتمال زیاد اون موقع که ما رو دیده ناقل بوده دیگه. بعد جالب‌تر اینکه بدونید یک زوج دیگه هم از نزدیکان تو اون دیدار کذایی بودند که البته اونها ۴ شب بعد از اون دیدار باز هم رفته بودند پیش هم. یعنی دقیقا شب زلزله اینها رفتن پیش هم که تو ماشین باهم باشن . بعد دیشب به اونا هم زنگ زدم و متوجه شدم آقاهه کمی سرفه داره و یک کم هم سینه اش سنگینه :||
ما هم حالا نشستیم روزا رو میشماریم و هی آب دهنمون رو قورت میدیم ببینیم ته گلومون کی یه جوری میشه :|

خلاصه که دعا کنید برام در طی چند روز آتی نیام پست بذارم « من هم کرونایی شدم» :((

شما هم بیش از پیش مراقبت کنید. حتی نزدیک ترین افرادتون رو‌نبینین. ما خیر سرمون یک جا رفتیم در سال ۹۹ اون هم اینطوری شد . 

این وبلاگ رو هم حتی زین پس خواستین بخونین ماسک بزنین :((

 

#روزگار_بدی_است_نازنین

۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

هجده

اگه نظر من رو بخواین میگم اون کسی که واسه قیمه سیب زمینی سرخ میکنه و خودش یک دونه هم نمیخوره دیگه واقعا به تزکیه نفس رسیده. دیگه لازم نیست بقیه ی ماه رمضون رو ادامه بده.

خدایا خدایی چجوری ثابت کنیم حس فقرا رو درک میکنیم دیگه ؟ :))

 

+ مستر هر موقع روزه است تشنه اش میشه میگه : یعنی واقعا فقیرا آب هم ندارن بخورن؟؟ 

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۵۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دکتر ..

هفده

راستش رو بخواین روزی که عنوان وبلاگ و متن بالایی رو نوشتم خیلی حواسم به عواقب کارم نبود :دی

ولی الان که دیدم چند نفری لطف کردن و من رو دنبال کردن به خودم گفتم ای دل غافل! حتما این بندگان خدا به امید  خوندن « روزنوشت‌های یک پزشک گمنام» اینجا رو دنبال کردن. خصوصا تو این روزای کرونا بعید هم نیست مردم فک کنن قراره راجع به کرونا اینجا چیزی نوشته بشه.

این شد که به خودم واجب دونستم بیام و توضیح بدم که اگر به امید این قضیه اینجا رو فالو کردید من فعلا شرمنده ام. :( به این دلیل که تا دو ماه آینده من سر کار نمیرم و مرخصی ام. ( دلیل مرخصی هم مثلا درس خوندن واسه یه امتحان کذاییِ گوربه‌گور شده است :|) 

خلاصه اینکه تا دو ماه آینده شما درحقیقت روزنوشت های یک پزشک بیکار گمنام رو میخونید :))

اقا من چراغ ها رو خاموش میکنم و حجتم رو از شما برمیدارم. هرکس می‌خواد آنفالو کنه تو رودروایسی نمونه بالام جان! :))

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دکتر ..

شانزده

دیشب ساعت ۳ بود رفتم بخوابم. چشم‌هام رو که بستم بعد از چند ثانیه یک صدای خیلی یواش نایلون شنیدم. پاشدم نشستم نور موبایل انداختم به اطراف چیزی نبود. دوباره خوابیدم و دوباره صدا تکرار شد. دفعه سوم دیگه بلند شدم از تخت و چراغ‌ها رو روشن کردم و رفتم دنبال صدا... متوجه شدم صدا از اتاق بغلیه.

رفتم مستر رو بیدار کردم بهش میگم : پاشو از اتاق کناری صدا میاد. با حالت خواب و بیدار میگه : عزیزم بخواب صدای لوله هاست، آب توش میره صدا میده!! 

:| صدای لوله؟ :| 

میگم : پاشو لوله چیه؟ صدای سوسکه! بلند شد و رفت تو اتاق دید بله حدس من درسته یک عدد سوسک بالدار تو نایلون فریزری که اتاق بغلی بوده گیر کرده . 

بعد اومده بخوابه میگه:لااله‌الاالله! به هرکی بگم زن من صدای سوسک میشنوه میخنده بهم!

 

خدایا کی میریم خونه خودمون من از دست سوسکهای اینجا راحت شم :((

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۳۷ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
دکتر ..

بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است

در سنه ی اول جوونی عاشق حضرت حافظ بودم (هنوز هم هستم البته). یک جورایی تو اون سالها حافظ به پدر معنوی من تبدیل شده بود و از این بابت به غایت خرسندم.

ولی یک پشیمونی دارم از اون موقع ها. یادم نمیاد دقیقا چه کسی و کجا ولی یادمه یک نفر اون موقع برای من راجع به داستان بچه باز بودن سعدی صحبت کرده بود. به هر حال خدا از سر تقصیراتش بگذره ولی اون حرفش باعث شد من برم سرچی بکنم و بعدش هم دیگه دلم با سعدی صاف نشه.

سالها که گذشت و کمی بزرگ‌تر که شدم تازه با روح لطیف و زیبایی بیان سعدی آشنا شدم. بنظر من هیچ کس غیر از سعدی نمیتونه آنقدر زیبا و لطیف و شاعرانه و همه چی تموم عشق و شیدایی رو به تصویر بکشه. سعدی به واقع شاهکار زبان فارسیه.

اصلا چه فرقی میکنه سعدی عاشق کی بوده؟ مگه مهمه ؟ نه نیست! واقعا مهم نیست مهم اینه که سعدی زیباترین عاشقی بوده که از عشقش حرف میزده...« ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است...»

۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دکتر ..

چهارده

الان دیگه اگر خود استاد شهرام ناظری هم بیاد نمیتونه من رو از این آهنگ « بی تو به سر نمی‌شود» جدا کنه!

یعنی بالغ بر هزار و هشتصد و شصت و سه بار گوش دادم. مگه آدم خسته میشه ازش؟

واقعا گریه ام میگیره از زیبایی این تصنیف (البته دقیق نمیدونم به این تصنیف میگن یا چی؟)

 

یعنی شما فکر کن. مگر میشه استاد ناظری با اون صدا از مولانا بخونه و فریاد بزنه « گر بروی عدم شوم بی تو به سر نمی‌شود» بعد براش نمُرد؟! به همین سوی چراغ که نمیشه!

۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

سیزده

یکبار هم ساختن یک کلیپ رو سپرده بودیم به آتلیه. بعد من مسئول هماهنگی و این داستان‌ها بودم. 

آقای تدوین‌گر زنگ زد که : میخواین چی بنویسم آخر کلیپ؟ گفتم لطفا بنویسین : از تمام عزیزانی که ما را در برگزاری این جشن یاری کردند سپاسگزاریم. گفت اکی.

میخواستم تلفن رو قطع کنم یهو برگشتم گفتم : ببخشید فقط جهت یادآوری برگزاری با ز سوزنه.

اقا اینو گفتم انگار کن بلا گفتم! یارو برگشت گفت : شما خودتون دکترین فک میکنین ما بیسوادیم؟ مدرک من هم چیزی از شما کم نداره خانم دکتر!

گفتم : ابدا قصد جسارت نداشتم. من نمیدونم مدرک شما چیه که! چون غلط املایی خیلی مصطلح شده تو جامعه عرض کردم...

برگشت گفت: جهت اطلاعتون من ارشد عمران دارم!

 

بله این قضیه گذشت و نگم براتون که کلیپ رو که دیدم انگار یک پارچ آب سرد رو سرم ریختن. پلان پایانی کلیپ جمله با سپاسگذاریم تموم شده بود!!

 

#ما_هیچ_ما_نگاه

۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

دوازده

ما تو خونمون دو مدل دکترا داریم.

یک مدل دکترای با کلاس داریم که هر موقع مراد (الان نسرین ، شباهنگ یا دردانه! میاد میگه به مراد من چیکار دارین؟ آقا مراد از مراد ، مراد شما نیست :دی) این مدل دکترا است ، مستر و خواهر و برادرش ادعا دارند که فقط اونا دکتر اند. ما هم مترسک سر جالیزیم!

علت رو هم که جویا میشی میگن فقط phd دکتره! پزشک عمومی بره کشکش رو بسابه بابا! در حد کارشناسی ارشد بیشتر نیستی تو!

بعد یک مدل دکترا هم داریم که گلاب به روتون ، روی من به دیوار ، دکترایِ پی و پی و عوق ه ! هر‌موقع کسی از فک و فامیلشون یا دوست و آشناشون مبتلا میشن ، مستر در حالیکه گوشی رو دستش گرفته منو صدا میکنه و میگه : فلانی اسهال شده چیکار کنه؟ فلانی سر‌درد داره اون یکی بچه اش بی حاله اون یکی دیگه سه بار بالا آورده! بعد هم که نهایتا من کلافه میشم میگم آقا به من چه؟ بر میگرده میگه: پس به من ربط داره؟ نا سلامتی تو دکتری ها !!!

:|

خدایا خودت راه راست رو به سمت این شوهر‌ها کج بفرما ! اینا قوم اصلاح ناپذیرند !

 

+ بهتون برخورد؟؟ :دی آقا بلانسبت شما دوست عزیز :دی

۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..