دکتر نامه

روزنوشت های یک پزشک گمنام

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

چهل و هفت

کسی چمیدونه؟ شاید تو یک دنیای موازی من یک دختر ۲۶ ساله باشم تو یک کشور مرفه اروپایی که از ۱۸ سالگی از خانواده ام جدا شدم... از همون سن کار کردم و خونه زندگی مستقل تشکیل دادم و تو یک شهر دیگه زندگی میکنم. یک به قول خارجکی ها BF کول و خوشتیپ هم دارم که از قضا بسیار مُصره که سریع‌تر با من بره زیر یک سقف ولی من زیر بار نمیرم و هی بهونه میارم و کاملا حاجی‌مون رو سرکار گذاشتم :))

خوبیش اینه که تو اون دنیای موازی دیگه سیاوش نمیخونه : چشای مونده به راه / شب تنهایی ماه/یه دل بی‌سرپناه و منو خونه... ساعتای غرق‌خواب و این منِ بی‌تو خرابو یادت هرگز نمیمونه... نمیمونه...

۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دکتر ..

چهل و شش

تا دیروز هرموقع بحث بچه‌دار شدن بین من و مستر پیش میومد مستر شونه خالی میکرد. همیشه میگفت نه هنوز زوده و بچه میخوایم چیکار کنیم و حالا باشه چند ساله دیگه و اینا. من خیلی آدم بچه دوستی نیستم که بمیرم واسه بچه ولی خب کیه که واقعا دوست نداشته باشه مادر شه؟ همیشه من به مستر اصرار میکردم که بابا داریم پیر میشیم و دیر میشه و اینا.

دیروز تو گروه خانواده‌ی مستر ، مامانش یک فیلم گذاشته بود از یک بچه ی ۶-۷ ماهه که گذاشته بودنش تو هندونه! البته به‌نظر من خیلی خاص نبود ولی مستر عاشقش شده. هر ۵ دقیقه یک‌بار فیلم رو پلی میکنه و هی با چشم‌هایی که برق میزنن قربون صدقه اش میره . منم از فرصت استفاده کردم و گفتم ببین بچه چقد نازه! بیا بچه بیاریم دیگه :))

اونم در کمال ناباوری گفت باشه اکی! :دی وای باورم نمیشد! اولش خیلی خوشحال شدم که بالاخره مخش رو زدم ولی بعدش که بهش فکر کردم و سبک سنگین کردم خیلی ترس برم داشت که کی می‌خواد اون بچه معصوم رو نگه داری کنه؟ من که سر کارم و شاید از هم جدا هم باشیم. چه گناهی کرده که من به این دنیا بیارمش و بعدش همش تو مهدکودک و پیش پرستار بزرگ شه؟ :| 

خلاصه اینکه هرچی بیشتر به این مقوله فکر میکنم بیشتر جا میزنم و متوجه مسئولیت هاش میشم. الهی که خدا به همه زوج‌ها وقتی واقعا صلاحشون هست و بچه‌شون عاقبت به خیر میشه و در بهترین وقت ممکن بچه بده :)

۲۵ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۴ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دکتر ..

چهل و پنج

خب میبینم که یه عنصر دیگه به آرزوهاتون اضافه شده : ps5

:))

 

خدایی پول ندارم اگرنه واسه تولد مستر میخریدم براش :/

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دکتر ..

چهل و چهار

اینکه میگن انرژی آدم‌های دورواطراف رو روان آدم تاثیر داره واقعا درسته. امروز صبح تقریبا زود بیدار شدم. یعنی مستر که رفت سر کار منم بیدار شدم ولی اصلا حوصله نداشتم از تخت بیام پایین . یک ساعتی همینطوری گذروندم و بعد دیگه دیدم خدا رو خوش نمیاد بلند شدم از جام :دی

ولی متاسفانه رفتم به مامانم زنگ زدم مثلا که انرژی بگیرم اونم خسته و بی‌حوصله بود و چند تا سوال هم از من پرسید که بیشتر یادآور غم‌های زندگیم شد و انرژیم از ۵۰ رسید به ۵.

الانم کاملا لوباتری‌طور برگشته‌ام رو تخت و ظرف‌های شام دیشب هم کماکان تو سینک‌ موجوده. تنبل هم خودتونین :|
تازه باید الان حاضر شم چون قراره برای انجام یک کار اداری برم نظام پزشکی. 

خدایا تا کی قراره ما زنده باشیم؟ (به دوربین نگاه خیره می‌کند)

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دکتر ..

و تو چه میدانی که دلتنگی چیست؟

کمتر وقتی از زندگی‌ام این همه از احساسات اعصاب‌ خردکن لبریز بوده ام.

اوضاع جوریست که خودم هم دقیقا نمیدانم چه مرگم هست. دوست دارم راجع به حالم بنویسم بلکه بهتر شوم ولی خب مسلما راجع به چیزی که نمیدانی نمیتوانی بنویسی و از قضا اینجای داستان اصلا پیچیده نیست.

پُرم از احساس ترس، اضطراب، دلتنگی، نگرانی، دلشوره و... و آخ از دلتنگی... آخ...

۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

چهل و دو

خب خرداد هم کم کم داره میگذره و داریم میرسیم به موعدی که من باید برم سرکار و احتمال ۹۰ درصد باید برم شهرستان و باز دوران دوری از مستر شروع میشه . :|
جالبه بدونید هردومون برای مقابله با مسئله روش انکار رو‌ پیش گرفتیم. یعنی سعی میکنیم اصلا بهش فکر نکنیم انگار همچین اتفاقی قرار نیست در جهان هستی پیش بیاد. البته بیشتر من در این رویه سرآمدم. ولی اصلا ته دلم بدجوری خالیه. این مدت سرکار نرفتن خیلی به مذاقم خوش اومده. راستش اصلا دوست ندارم از لاک امن خودم خارج بشم و برگردم به دنیای بیرون :((

لعنت به این زندگی! صدبار گفتم بازم میگم : شغل مورد علاقه من خانه‌داری بود. اقا من اشتباهی‌ام :((

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

چهل و یک

اندر وصف خوبی‌های تماس‌های تصویری امروزی خیلی صحبت کردند سایرین، من هم منکر خوبی‌هاش نمیشم ولی خداییش بنظرم باگ داره خلقتش.

یعنی چی که مامان آدم هر دیقه زنگ بزنه بگه دوربین رو بچرخون میخوام ببینم خونه‌ات مرتبه یا نه؟ :|
کار به جایی رسیده گوشی زنگ میخوره میبینم مامانمه بلانسبت عین میمونهای جنگل‌های استوایی اینطرف اونطرف میپرم که جمع کنم یه کم خونه رو بهم گیر نده! :| :))

۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

سی و نه

عیدتون مبارک ^_^

عید بخشیده شدن گناهان و بندگی. عید جایزه دادن خدا به بنده‌هاش :)

۰۳ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۱۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دکتر ..

سی‌و‌هشت

بنظر من اگه فقط یک کار تو دنیا مسخره‌تر از درس‌خوندن باشه مطمئنا تمیز کردن گازه ! :|
یعنی انقد بدم میاد که حد نداره.

بعد جالبه که وقتی تمیزش میکنی به خودت میگی ایول چقد خوب شد. ولی ای دل‌غافل که کافیه فقط یک نیمرو روش بپزی، دوباره روز از نو روزی از نو ! :|

۰۲ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دکتر ..

سی و هفت

فک کن که وسط این کرونا و داستان‌هاش آدم به‌زور یک‌جا بره مهمونی. بعد هیچی هم نخوره که بماند بعد آخرش که خواست بلند شه باید دست کنه تو جیبش یک پولی هم بده! :))

ولی حالا جدا از شوخی واقعا ماه رمضون یکی از بهترین ماه های ساله. بنظر من اگر نباشه واقعا جای یک چیزی خالیه :)

دیروز روی یک بنری خوندم نوشته بود : رمضان را برای این رمضان نامیدند چون گناهان را میسوزاند. :)

۰۱ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دکتر ..