یادمه کلاس اول که بودم یک بچه ی به غایت لوس و نُنُر و گریوک ( شخصی که خیلی گریه میکند ) و در یک کلمه رومخ بودم.
قصه اینطوری بود که مثلا نمره املام رو میشدم ۱۹ حالا عر نزن کی عر بزن! رو مغز معلم! اقا من هر امتحان یا املا یا هر کوفتی ازم میگرفتن که کمتر از ۲۰ میشدم گریه میکردم. مثلا فکر میکردم برای ۲۰ قراره بهم جام تعلق بگیره حالا چون ۱۹ شدم دیگه تعلق نمیگیره.بعد معلممون خیلی بچه ها رو میزد ( البته خدایش یک بار هم بنده خدا نوک انگشتش به من نخورد) اونا رو که میزد باز من عر میزدم! حالا خود طرف عین خیالش نبودها ولی من انگار صحرای کربلا اتفاق افتاده!
یه بار دقیقا یادمه املا داشتیم بعد من یک کلمه که تشدید داشت رو تشدید نذاشته بودم شده بودم ۱۹/۵ . بعدش سرم رو گذاشته بودم رومیز آروم گریه میکردم. معلممون برگشت به دوستم گفت فلانی چی شده؟ دوستم گفت املاش رو ۲۰ نشده داره گریه میکنه. معلممون گفت دفترش رو بیار. رو نمره ام خط زدم نوشت ۲۰ با ارفاق!
حالا اگر فک میکنید من بیخیال شدم کور خوندین! بازم آروم آروم گریه میکردم میگفتم من با ارفاق دوست ندارم ! =))) انقدر تباه!
یعنی جای معلممون بودم یک پرس کتک جانانه خودمو میزدم ها ! :))
حس کردم تو این شبای عزیز باید برای اون رفتارای زشت کودکیم هم طلب بخشش کنم :دی خدایا خودت از سر تقصیرات من بگذر!
خیلی سبک جالبی نوشته بودید و چه معلم خوبی هم داشتید که بلایی سرتون نیاورده !